بهار من تو بودی و ندیدمت چرا؟؟
خزان شدم بدون تو بیا ببین مرا!!
سبزه و سیر و سنجد و سنبل من تویی
بدون تو ندارد این سفره من صفا
به جای دستهِ گُل، من گلاب آوردم
به جای شربت و نی، ظرفِ آب آوردم
به جای خنده و بوسه برای تو مادر
دلی شکسته و چشمی پُرآب آوردم
روزها می گذرند ولی از یاد تو خالی هرگز
چشم ها منتظرند
اشک هم می آید
و جگر می سوزد
باورم نیست که آن چهره زیبا رفته است
لحظه ها درگذرند ولی آن ساعت و آن شب هرگز
و تو در خاطر من می مانی