شعرهای من

شعرهای من؛ آنچه از دلم برآمده است

شعرهای من

شعرهای من؛ آنچه از دلم برآمده است

و اما یادی از مادر

و اما یادی از مادر

که هم تلخ است و هم شیرین

ز تلخی ها نمی گویم

که اشک و آه دارد این

ولی وقتی نباشد او

تمام یادها تلخ است

دگر چیزی نمی گویم

شد این دل باز هم غمگین

به مناسبت چهلمین روز درگذشت مادرم

و چهل روز از آن خاطره تلخ گذشت

و چهل شب که تو دانی چه گذشت

باورم نیست که در خواب ابد باشی تو

یا که خواب است هر آن چیز که من می بینم

عازم یک آواز

نمی دانم چه حالی داری امشب

پُر از شوقی

پُر از پروازی امشب

فقط می بینم این را در نگاهت

پیاده عازم آوازی امشب

تقدیم به حضرت رقیه (س) و کودکان ستم¬دیده

ای کودک سه ساله غمگین کربلا

ای زخمی روایت آن دشت پُر بلا

در روز کودک از نظرم خنده می گذشت

ناگه صدای گریه ای پیچید در فضا

این گریه ها به گوش من از دور می رسید

اما هنوز می رسد این گریه از جفا

بس کودکان کشته و سر از بدن جدا

بس ظلم های رفته و بیداد و ناله ها

از زیر سنگ، خون ستم جاری و روان

گویی که زنده ای و همینجاست نینوا

آسمان دلش سنگ است

آسمان دلش سنگ است!

لرزش زمین پس کو؟!

خون به چشم سنگ افتاد

نوحه ای برایش گو